يارب  قـوام راه خميــنـي مـدام بــاد            جـاويـد رهــبـر ره و خــط  قـيام  باد

هجرامام؛ جان ودل از مومنين شکسـت            بـرجـان آن شکسته دلان صدسلام باد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

مي فروشي گفت: کالايم مي است

رونق بازار من ساز و ني است

من خميني دوست دارم چون که او

هم خم است و هم مي است و هم ني است

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 


در فراقت ديده‏اي بي نم نبود

با بهاران بازگرد اي جان جان

تا تو بودي رخنه‏اي بر غم نبود

 رحلت امام خميني تسليت باد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

اماما حرمت ايران تو بودي

تمام روح اين سامان تو بودي

ز چشمم سيل اشك سرخ جاري است

دلم سرشار از ابر بهاري است

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 


اي خميني اي مسيحاي زمان

اي تسلاي دل و آرام جان

ياد تو ما را چراغ روشن است

عشق تو همواره در جان و تن است

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

اي امام اي خفته در دامان خاك

اي به هجرت، سينه ما - چاك چاك

جرعه نوش چشمهايت بوده‏ايم

آري آري مبتلايت بوده‏ايم

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

ناگاه با عروج تو چون روبرو شديم

در انزواي تلخ غريبي فرو شديم

دنبال تو تمام زمان را ورق زديم

با دستهاي خالي خود روبرو شديم

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 


تا تو بودي رخنه‏اي برغم نبود

زخم دل را حاجت مرهم نبود

با زلالي‏هايت اي تفسير عشق

عشق‏ورزي سخت بر آدم نبود

 رحلت امام خميني بر عاشقانش تسليت باد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 


اماما از فراغت جان ما سوخت

ز سوز درد و داغت جان ما سوخت

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 


با ياد تو اي امام، كاري داريم

گهگاه، شب جمعه، بهشت زهرا

با تربت پاك تو، قراري داريم

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

او امام عاشقي‏هاي من است

پيشگام عاشقي‏هاي من است

او زِ هَر بندي رهامان كرد و رفت

با خداوند آشنامان كرد و رفت

رحلت آن پير فرزانه تسليت باد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

خدايا اين چه غوغايي است اينجا

كه گويد با شما درد دل ما

اماما رفتنت آتش به جان زد

نه تنها جان كه بر روح جهان زد

رحلت امام خميني تسليت باد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

اي به خالِ لب دلدار گرفتار بيا

اي انالحق زده منصور سَرِدار بيا

رفتي و خون ز دل و ديده من جاري شد

اي اميد دل »خندانِ« دل افكار بيا

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 


تو كه خود خال لبي از چه گرفتار شدي

تو طبيب همه اي از چه تو بيمار شدي

تو كه فارغ شده بودي ز همه كان و مكان

دار منصور بريدي همه تن دار شدي